

بعد از دو روز که پسر را به خاطر زردی اش نزد دکتر بردم اولین سوال دکتر این بود که"دختره یا پسر؟" و وقتی فهمید پسر است یک "الهی شکر" بلند گفت! و در جواب بهت و تعجب ما در برابر این سخنش، گفت: "اگه دختر بود با این دماغش رو دستتون می موند! دماغ این بچه به داریوش و کورش و بزرگان ایرانی رفته!"

خلاصه این را بگویم که کسی نبود که پسر را ببیند و از زشتی اش چیزی نگوید!
البته او برای من و پدرش زیباترین بود و واقعاً هرچه نگاهش می کردیم عضو نازیبایی در او نمی دیدیم. ولی الان که مدتها گذشته و عکس های آن موقع را دوباره می بینیم به بقیه حق می دهیم که این حرفها را می زدند و جوجه اردک ما را زشت می نامیدند! واقعاً حق داشتند!
البته من اصلاً و به هیچ وجه از دست دیگران و از اینکه از لفظ "زشت" در مورد پسرم استفاده می کردند ناراحت نمی شدم. فرزند نعمت خداست و خدا را صد هزار بار شکر که پسر ما سالم بود و عیب و نقصی نداشت. خوشکلی اش هم دست ما نیست و به قول مادرم "آدم اختیار دخل و تصرف توی ناخن انگشت کوچیک خودش رو هم نداره و نمیتونه در خلقتش تغییری ایجاد کنه". خدا دوست داشته که فرزند ما این شکل باشد و ما هم هزاران بار او را سپاسگزاریم.
جوجه اردک زشت ما حالا بزرگ شده و برای خودش مردی شده است. وقتی موهایش را شانه می کند و از قیافه اش راضی می شود به خودش می گوید "خوشتیپ". کسی نیست که او را ببیند و قربان صدقه اش نرود و بوسه ای آبدار نثارش نکند... هر جوجه اردک زشتی برای همیشه زشت نمی ماند...