غنچه ی باز

غنچه ی باز
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

خوابالو

دوشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۲۶ ب.ظ

غنچه ی باز صبح از خواب بیدار شده، از دور "مامان...مامان" می گوید و از همانجا بوسه های مکرر و پی در پی اش را نثارم می کند. این لحظات چقدر شیرین است و چه لذتی که نمی برم.... اما ای دریغا که یکی از این بوسه ها را حضوری به خودم تحویل دهد! هنوز که هنوز است یکی از آن بوسه هایش به صورتم ننشسته و هر چه بوده حواله ای بوده.... اما خوب، همین هم لذتی دارد که نگو و نپرس! مهم همین علاقه و بوسیدن است، دور و نزدیکش چه فرقی می کند؟!

می روم و کنارش می نشینم و او سرش را روی پایم می گذارد و به خودش می گوید:"بخواب خوب....بخواب". حسابی خواب آلود است و کسل. کلی با خنده و شعر با او حرف می زنم. در آخر هم می گویم: "آی آلو آلو آلو... محمدمهدی خوابالو"

خلاصه بعد از کلی شعر و بازی، بالاخره شارژ شده و برمی خیزد و روزمان شروع می شود... از همان سر صبح هم; مدام، حین هر عملی، وقتی  راه می رود، می نشیند، بازی می کند: رویش را به طرفم برمی گرداند و در حالی که چشمانش برق می زند نگاهم می کند و می گوید "مَمَهدی آلووو... مَمَهدی خوابالووو" و خودش غش غش میخندد و من باز چه لذتی که نمی برم...


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۰۲
مامان غنچه ی باز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی