پسر عادت دارد که شب ها معمولاً چند بار از خواب
بیدار شده، در رختخوابش می نشیند و آب می خواهد. البته این عادت به یک نوع
بازی هم تبدیل شده و هر شب قبل از اینکه بخوابد دم به دقیقه آب طلب می کند!
"آب... آب" می گوید و باید لیوان آب را دستش داد. کمی می نوشد، لیوان را
بر می گرداند و میخوابد. چند لحظه بعد دوباره می نشیند، آب می خواهد، لیوان
آب را می گیرد، می خورد، بر می گرداند و می خوابد. و سه باره همین اتفاقات
تکرار می شود و تکرار می شود و ...، تا بالاخره یا ذهنش به سوی چیز دیگری
منحرف شود و موضوع از یادش برود و یا خوابش ببرد.
لحن و گفتار پسر در این موارد با خنده همراه است و با هر بار "آب" گفتن کلی می خندد و خودش هم می داند که تشنه اش نیست و این آب خواستن ها بازی است و فقط می خواهد مرا بلند کند تا لیوان را به دستش بدهم و بعد هم بگیرم. وقتی هم تشنه نیست به زور هم که شده یک قُلُپ آب را می خورد تا زحمت بلند شدن مرا به هدر نداده باشد!
دیروز صبح زود از خواب بیدار شد و آب خواست. لیوان آب را به دستش دادم، خندید، آب را خورد و خوابید. با لبخند روی لبش دانستم که این موقع صبح بازی اش گرفته و الآن است که دوباره بلند شود و آب بخواهد. حدسم درست بود و چند لحظه بعد دوباره بلند شد و نشست، در حالی که خودش غش غش می خندید گفت: "نون...نون"
من که حسابی خنده ام گرفته بود و همراهیش کردم و کلی خندیدم. از حالا به بعد باید همراه لیوان آبی که بالای سرش می گذارم سفره ی نان را هم بیاورم تا آقا نصف شبی آب و نانشان مهیا باشد!
اما خداوکیلی پسر خیلی خوب و قانعی داریم! اگر در آن هنگام، از ما چلو بوقلمونی، مسما پلویی و ... می خواست چه؟
لحن و گفتار پسر در این موارد با خنده همراه است و با هر بار "آب" گفتن کلی می خندد و خودش هم می داند که تشنه اش نیست و این آب خواستن ها بازی است و فقط می خواهد مرا بلند کند تا لیوان را به دستش بدهم و بعد هم بگیرم. وقتی هم تشنه نیست به زور هم که شده یک قُلُپ آب را می خورد تا زحمت بلند شدن مرا به هدر نداده باشد!
دیروز صبح زود از خواب بیدار شد و آب خواست. لیوان آب را به دستش دادم، خندید، آب را خورد و خوابید. با لبخند روی لبش دانستم که این موقع صبح بازی اش گرفته و الآن است که دوباره بلند شود و آب بخواهد. حدسم درست بود و چند لحظه بعد دوباره بلند شد و نشست، در حالی که خودش غش غش می خندید گفت: "نون...نون"
من که حسابی خنده ام گرفته بود و همراهیش کردم و کلی خندیدم. از حالا به بعد باید همراه لیوان آبی که بالای سرش می گذارم سفره ی نان را هم بیاورم تا آقا نصف شبی آب و نانشان مهیا باشد!
اما خداوکیلی پسر خیلی خوب و قانعی داریم! اگر در آن هنگام، از ما چلو بوقلمونی، مسما پلویی و ... می خواست چه؟