غنچه ی باز

غنچه ی باز
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

صبح ها، خورشید از پشت شیشه ی مشجر آشپزخانه پیداست و مانند لامپی بزرگ و نورافشان محیط خانه را روشن می کند. غنچه ی باز ما هم متوجه این مطلب شده و می داند که این نوری که خانه را روشن می کند نور لامپ خانه ی خودمان نیست و نور از بیرون می آید.
چند روز پیش پرده را کنار زده بودم و خورشید کاملاً از پشت شیشه مشخص بود. محمدمهدی تا خورشید مات پشت شیشه را دید، بدو بدو آمد و با اشاره به پنجره گفت:"لامپ... نیگا... لامپ روشنه"
من هم به او توضیح دادم که این نور لامپ نیست که از پشت پنجره پیداست، این همان خورشید است که در آسمان می بینی و الآن چون خورشید را از پشت پنجره میبینی اینگونه است و این نور لامپ نیست. او هم از آن موقع به بعد می دانست که آن نور، خورشید است و به جای واژه ی "لامپ" از "خورشید" استفاده می کرد. حواسش بود و وقتی به آشپزخانه می آمد پشت پنجره دنبال خورشید می گشت. این مطلب را داشته باشید تا جریان امروز را بگویم.
امروز پسر وسط هال نشسته، اسباب بازیهایش را دور خودش جمع کرده و مشغول بازی بود که یک دفعه خانه تاریک شد. چندین ابر بزرگ و تیره جلوی خورشید را گرفتند و نور خورشید کم شد. محمدمهدی هم با اینکه سرگرم بازی بود اما کاملاً تاریکی و کم نوری ناگهانی اتاق را حس کرد. سرش را بلند کرد و کمی این ور و آن ور را نگاه کرد. بعد بدو بدو به آشپزخانه آمد و در حالی که انگشتانش به پنجره اشاره می کردند، داد کشید: "خاموش شد... خورشید خاموش شد!"
راست می گفت دیگر، خورشید خاموش شد!
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۳ ، ۱۶:۰۶
مامان غنچه ی باز
بعد از مدت ها دوباره آمدم البته با دستی پر و نوشتنی های بسیار. غیبت این مدتم هم موجه بود و دلیل اصلی آن برمی گردد به خرابکاری جناب آقای غنچه ی باز!
بگذارید از اول داستان بگویم: من یک لپتاپ کوچولوی صورتی دخترانه(!) دارم که آقای پدر زحمت کشیده و در دوران دانشجوییی برایم خریدند. این لپتاپ با اینکه بسیار ظریف و سبک است و به خاطر ظرافت و زیبایی اش دوستانم آن را نازیلا(!) صدا میزدند، بسیار پرقدرت و مردانه برایم کار کرده و زحمت کشیده. تمام پایان نامه ام را با آن تایپ کرده و نوشته ام، چه برنامه های سنگینی که روی آن اجرا کرده ام و بیچاره ساعتها مشغول محاسبه بوده، اما خم به ابرو نیاورده و آخ نگفته است. واقعاً دمش گرم! من که از آن خیلی راضیم...
اما از وقتی که پسر پا به عرصه ی وجود نهاده، عرصه را بر نازیلایم تنگ کرده و لپ تاپ بیچاره از جایی نیست که نیفتاده باشد! روی تمام قسمتهایش انواع خش و زخم و رنگ رفتگی و ... وجود دارد. علاقه ی پسر به ایستادن روی آن هم که جای خود دارد:





 آقا حتی یک بار لپ تاپ بیچاره را 180 درجه باز کرده بود و رویش مقتدرانه چهارزانو زده بود! به همین خاطر یک قسمت از آن شکست ولی باز هم خیلی عالی به کارش ادامه داد و انگار نه انگار اتفاقی افتاده.
اما بالاخره هر چیز یک ظرفیتی دارد، ظرفیت نازیلا هم بالاخره تمام شد و یک بار بر اثر ضربه ی آقا، کار از کار گذشت و خراب شد. هرکاری هم کردیم درست نشد و من بدون لپ تاپ ماندم. آیپد و گوشی ام بود اما هیچ چیز لپ تاپ خودم نمی شود...
اما غیرت لپ تاپ عزیزم بیش از اینها بود و نگذاشت تنها بمانم. بعد از مدتی خودش خود به خود درست شد و ما هنوز در کار آن ماندیم که کجایش خراب بود و چطور درست شد واقعاً!؟
اما چندتا از دکمه هایش اتصالی دارد و نمی شود به خوبی با آن تایپ کرد، که این مشکل هم با صفحه کلید دیگری حل شد.
من در همینجا لازم میدانم از زحمات و ایثارگریهای لپ تاپ عزیزم تشکر کنم و بگویم که دوستش دارم و قدردان زحماتش هستم، امیدوارم از من رنجشی نداشته باشد و دوستانه در کنارم بماند...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۵۳
مامان غنچه ی باز