غنچه ی باز

غنچه ی باز
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

خداحافظ پوشک!

چهارشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۷ ب.ظ
دو هفته ای را به طور اجباری و بدون برنامه ریزی قبلی به ولایت خودمان(!) و نزد پدر و مادرمان رفتیم. البته آقای پدر همراه ما نبودند و من بودم و پسر. این مدت به پسر خیلی خیلی خوش گذشت و حسابی بازی کرد و پسر کمروی خجالتی ما چنان تغییر کرد که با هر فرد غریبه ی ناآشنایی هم اظهار دوستی می کرد! این مورد برای خودش جای صحبت و خاطره گویی دارد که فعلاً به آن نمی پردازم...
این مدت مادرم به هر بهانه ای پوشک پسر را باز می کرد و او را آزاد می گذاشت. پسر هم که لذت بی پوشک بودن و طعم خوش راحتی را چشیده بود به هر بهانه ای از زیر آن در می رفت. به مادرم که به هیچ وجه اجازه ی پوشک کردن را نمی داد. ما هم با کلی خواهش و تمنا و در نهایت توسل به زور پوشکش می کردیم.
بعد از دو هفته که برگشتیم تصمیم گرفتم که پسر را از پوشک بگیرم چون می دانستم که به خاطر راحتی خودش هم که شده همکاری خواهد کرد. پوشکش را باز کردم و توضیح دادم که باید به دستشویی برود. قصه درمانی هم بسیار عالی جواب می دهد و چون این موضوع را تجربه کرده بودم همیشه هنگام خواب قصه ی پسر کوچولویی را می گفتم که خودش یاد گرفته بود که به دستشویی برود و دیگر توی شلوارش جیش نمیکرد.
چند بار اول سخت بود و فراموش میکرد که دستشویی دارد. وقتی کارش را می کرد و با ابراز ناراحتی من مواجه می شد کارش را نصفه ول می کرد و بدو بدو به دستشویی می رفت اما ادامه ی کارش را در آنجا انجام نمی داد. بعد از چند دقیقه کارش را در اتاق و روی فرش کامل می کرد! جایی نبود که آقا آنجا را متبرک نکرده باشد! روی اپن آشپزخانه، روی مبل، روی فرش، روی سرامیک، درون حیاط و ... هر جا که فکرش را بکنید متبرک شده بود. از فردای همان روز هم مهمان داشتیم و حضور مهمان اتفاق خیلی مهمی بود و کارمان را خیلی خوب پیش برد. بعد از هر بار دستشویی رفتن همه ی مهمانها برای پسر دست می زدند و از اینکه به دستشویی رفته بود تشویقش می کردند و پسر کلی ذوق می کرد و خوشحال می شد. در این مدت هم هرجا رفتیم با کلی استرس و نگرانی او را بدون پوشک بردم. خلاصه بعد از تقریباً 5 روز یاد گرفت که خودش دستشویی اش را اعلام کند. البته معمولاً صبح ها فراموش میکرد اما از ظهر به بعد یادش می ماند. از روز هفتم به بعد توانست دستشویی بزرگش را اعلام کند که این موضوع مرا بسیار خوشحال کرد و نفس راحتی کشیدم که از این خان بزرگ هم به سلامت گذشتیم. در این مدت بزرگترین دغدغه ی من ترک پوشک بود که خدا را شکر انجام شد.
اوضاع برای دو روز خوب بود اما...
از سه روز قبل پسر کمی اسهال گرفته، البته اسهال که نه، سیستم گوارشیش کمی به هم ریخته و یهویی دستشویی اش می گیرد و تا برویم به دستشویی برسیم دیر می شود...
البته خیلی خودش را کنترل می کند که خودش را به دستشویی برساند اما باید بگویم هیچ جا، حتی دیوارها هم از کار آقا بی نصیب نمانده اند...
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۷
مامان غنچه ی باز

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی