بعد از مدت ها دوباره آمدم البته با دستی پر و نوشتنی های بسیار. غیبت این مدتم هم موجه بود و دلیل اصلی آن برمی گردد به خرابکاری جناب آقای غنچه ی باز!
بگذارید از اول داستان بگویم: من یک لپتاپ کوچولوی صورتی دخترانه(!) دارم که آقای پدر زحمت کشیده و در دوران دانشجوییی برایم خریدند. این لپتاپ با اینکه بسیار ظریف و سبک است و به خاطر ظرافت و زیبایی اش دوستانم آن را نازیلا(!) صدا میزدند، بسیار پرقدرت و مردانه برایم کار کرده و زحمت کشیده. تمام پایان نامه ام را با آن تایپ کرده و نوشته ام، چه برنامه های سنگینی که روی آن اجرا کرده ام و بیچاره ساعتها مشغول محاسبه بوده، اما خم به ابرو نیاورده و آخ نگفته است. واقعاً دمش گرم! من که از آن خیلی راضیم...
اما از وقتی که پسر پا به عرصه ی وجود نهاده، عرصه را بر نازیلایم تنگ کرده و لپ تاپ بیچاره از جایی نیست که نیفتاده باشد! روی تمام قسمتهایش انواع خش و زخم و رنگ رفتگی و ... وجود دارد. علاقه ی پسر به ایستادن روی آن هم که جای خود دارد:


آقا حتی یک بار لپ تاپ بیچاره را 180 درجه باز کرده بود و رویش مقتدرانه چهارزانو زده بود! به همین خاطر یک قسمت از آن شکست ولی باز هم خیلی عالی به کارش ادامه داد و انگار نه انگار اتفاقی افتاده.
اما بالاخره هر چیز یک ظرفیتی دارد، ظرفیت نازیلا هم بالاخره تمام شد و یک بار بر اثر ضربه ی آقا، کار از کار گذشت و خراب شد. هرکاری هم کردیم درست نشد و من بدون لپ تاپ ماندم. آیپد و گوشی ام بود اما هیچ چیز لپ تاپ خودم نمی شود...
اما غیرت لپ تاپ عزیزم بیش از اینها بود و نگذاشت تنها بمانم. بعد از مدتی خودش خود به خود درست شد و ما هنوز در کار آن ماندیم که کجایش خراب بود و چطور درست شد واقعاً!؟
اما چندتا از دکمه هایش اتصالی دارد و نمی شود به خوبی با آن تایپ کرد، که این مشکل هم با صفحه کلید دیگری حل شد.
من در همینجا لازم میدانم از زحمات و ایثارگریهای لپ تاپ عزیزم تشکر کنم و بگویم که دوستش دارم و قدردان زحماتش هستم، امیدوارم از من رنجشی نداشته باشد و دوستانه در کنارم بماند...