شکست در مرحله ی سخت ترک پوشک
يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۲۲ ب.ظ
پروژه های عظیم ترک پستونک و ترک شیر هر دو به حول و قوه ی الهی با موفقیت انجام شدند که انشالله سر فرصت پستی را به آنها اختصاص داده و ماوقع را شرح خواهم داد. قدم بعدی "ترک پوشک" است که فکر کنم دشوارترین و سخت ترین مرحله باشد!
برای آغاز این مرحله کودک و مادر، هر دو، باید آمادگی لازم را دارا باشند؛ هم کودک باید به مرحله ای از رشد رسیده باشد که بتواند بر مثانه ی خود کنترل داشته باشد و هم مادر باید انرژی و اعصاب لازم برای این مرحله را داشته باشد که من تا دیروز فکر میکردم من و پسر هر دو به این نقطه رسیده ایم و می توانیم آغازگر این پروژه باشیم!
١٠ صبح دیروز پسر از خواب بیدار شد و من پوشکش را باز کردم و با کلی صحبت و قصه و ... به او توضیح دادم که باید به دستشویی برود و دیگر داخل پوشکش کاری نکند. اما چون دستشویی داخل حیاط است و کمی هم سرد، فعلا کار را از داخل حمام شروع کردیم! دفعه ی اول که پسر ادرار خودش را دید ترسید و آن را قطع کرد. اما خدا را شکر دفعه های بعد این مشکل مرتفع شد. همان صبح پسر احساس دفع داشت اما داخل حمام کاری نمیکرد و تا بیرون می آمدیم می نشست تا کارش را بکند! و من بدو بدو او را دوباره داخل حمام میبردم. تا آنکه آقا بالاخره رضایت داد و بعد از یک ساعت و ربع(!) کارش را کرد. بماند که چون روز قبل هم شکمش کار نکرده بود چه بلایی سر حمام آمد و با چه مشقتی تمیزکاری کردم!
پسر روی لگن هم که اصلا نمی نشیند و با ابنکه مدتهاست با او کار می کنم که رویش بنشیند و کارش را بکند به هیچ وجه حاضر نیست و هنوز ننشسته، بلند می شود.
دفعات بعد هم که او را برای جیش کردن بردم کاری نمیکرد و بعدا که بیرون می آمدیم شلوارش را خیس میکرد. گذاشتم شلوارش را خیس کند تا بدی آن را حس کند و خودش هم در این زمینه کمک کند که متاسفانه اثری نداشت و از شلوار خیس هم بدش نیامد...
بعداز ظهر کاملا خسته شده بودم، هم از لحاظ جسمی برای این همه بدو بدو کردن و سرپا ایستادن با این پسر تپل سنگین وزن! و هم از لحاظ روحی که این همه با پسر مدارا کردم و لحظه ای لبخند و شعر و بازی و قصه را ترک نکردم و خم به ابرو نیاوردم، اما در نهایت قدمی به پیش نبردم... البته می دانم که چند ساعت واقعا وقت کمی است اما من دیگر توانایی لازم برای ادامه را نداشتم و حسابی کم آوردم!
خلاصه این که همان یک روز کافی بود تا بدانم که هیچ یک از ما، نه من و نه پسر، آمادگی لازم را نداریم و باید این مرحله ی مهم را به بعد موکول کنم شاید چند ماه دیگر...
خدا به همه ی مادران صبر جمیل عطا کند انشالله!!!
۹۴/۰۱/۲۳