رنگ ها
"سبز" رنگی است که محمدمهدی همه ی چیزها را آن رنگی می بیند. لباس، اسباب بازی، میوه و .... همه را می گوید سبز. وقتی انگشتم را روی لگوهای رنگی کنار هم چیده شده میگذارم و رنگها را به ترتیب می گویم او نیز مانند من دستش را یکی یکی روی لگوهای رنگ و وارنگ گذاشته و می گوید: سبز، سبز، نانْجی، سبز، سبز، سبز، نانْجی و ... . نهایتاً رنگ نارنجی را یکی دو بار بگوید ولی رنگ غالب همان سبز است. یک شلوار راه راه رنگی هم دارد که دستش را روی هر خط رنگی گذاشته و باز دیالوگ بالا را تکرار می کند و همه را سبز می گوید.
چند ماه قبل، چند لیوان پلاستیکی کوچک در رنگهای مختلف گرفتیم تا پسر هم با رنگها آشنا شود و هم مفهوم وسیله ی شخصی را درک کند و بداند که هر لیوان مال کیست. چهار تا لیوان صورتی، نارنجی، آبی و سبز را جلوی او چیدیم تا یکی را برای خودش انتخاب کند. به او گفتم:"کدومشو دوس داری؟" او هم رنگ نارنجی را انتخاب کرد. چند بار این جمله را تکرار کردم و او هربار همان را بر میداشت. بعد از آن هروقت آب می خواست داخل همان لیوان نارنجی آب می دادم. اما او آن لیوانها را به اسم لیوان نمی شناخت و برای نشان دادن لیوانها از اسم"دوس داری" استفاده می کرد. لیوانها را می آورد و به هر یک اشاره می کرد و می گفت: "دوس دایییی"!!! هنوز هم که هنوز است این مورد یادش است و بعضی وقتها به آن لیوانهای پلاستیکی می گوید "دوس دایییی".